چرا بايد راي بدهيم؟
در چند روز اخير شدت درگيريهاي لفظي بين راي دهندگان و تحريمكنندگان بالا گرفته كه بعضن موجب دلخوري و ناراحتي في مابين شده. قبل از هر چيز اميدوارم كه تمام اين اختلافات فقط براي قبل از انتخابات بوده و بعد از انتخابات هر كه رئيس جمهور شد، همه چيز فراموش شود و همه همچون چهار سال گذشته در طول مبارزات صلحخواهانه جنبش سبز، يكدل و يك صدا مخالفت خود را در گونههاي جديدتر و مدرنتر به اين نظام خودكامه بيان كنيم.
ابتدا به اين بپردازيم كه چرا برخي موافق راي دادن در انتخابات ايران هستند. اكثريت موافقان به راي دادن كساني هستند كه معتقدند راي دادن نشان از حس مسئوليت پذيري و به نوعي يك وظيفه ملي است كه هر شهروند بايد با دستاني هر چند خالي براي ساخت و آباداني كشورش به پاي صندوق راي برود. اما راي دهندگان خود نيز به دو دسته تقسيم ميشوند:
دسته اول كساني هستند كه در كل موافق اين نظام بوده و با وجود اين نظام ميتوانند رزق كنند، پس وظيفه خود ميدانند كه حتمن در انتخابات شركت كنند.
دسته دوم دوستاني هستند كه يا با اين نظام مخالف هستند يا نوع سياستهاي اتخاذ شده سركردگان اين نظام را قبول ندارند و معتقدند كه با تغيير سياستها ميشود با كمترين هزينه، بهترين بازدهي را داشت. اين دسته كه اكثريت دوستان من را تشكيل ميدهند، معتقدند هر چند كه به اغلب سركردگان اين نظام علاقهاي ندارند ولي ترجيح ميدهند كسي بر مسند كار باشد كه حداقل قرابت فكري را به خود داشته باشند تا هر چند اندك ولي در راه آباداني كشور قدم بردارند.
اين موارد دلايلي است كه موافقان راي دادن براي توجيه عملكرد خود بيان ميكنند.
اما تحريمكنندگان انتخابات.
بدون ترديد اكثريت اين دسته از بنيان با اين نظام مخالفند و به هيچ وجه دل خوشي از اين نظام و سركردگان آن ندارند يا بهتر است بگوييم ملغمهاي از ناراضيانيست كه آبشان با اين نظام به يك جوب نميرود.
عدهاي چنان در سختي روزگار و مشقت گذران زندگي غرق شدهاند كه اصلن برايشان مهم نيست كه چه كسي بيايد و چه كاري بكند و هر كه باشد وضعيت معيشتيشان بهتر نخواهد شد.
عدهاي ديگر زخم خورده اين نظاماند و به نوعي در اين نظام يا خون داده يا زنداني كشيدهاند، چه آنها كه مربوط به اوايل انقلاب است و چه آنهايي كه مربوط به چهار سال اخير.
گروهي ديگر كه در ابتدا مثل دوستان راي دهنده بودند، ولي در گذر زمان چون هيچ بهبودي در عملكرد از اين نظام نديدهاند، از اصلاحشان دلسرد شدهاند.
عدهاي وابسته به اپوزيسيونهاي مختلف بوده و هميشه تاريخ در حال انكار نظام و راي دادن بودهاند، اين دسته ظاهرن بدترين نوع تحريمكنندگان بوده كه با نيتي نه چندان اخلاقگرايانه سعي در ايجاد اختلافات قومي و تفرقهافكني بوده.
تحريمكنندگان اغلب احساسي برخورد كرده و به اين دلايل از راي دادن سر باز ميزنند.
اما حق با چه كسي است؟ منطق حكم ميكند كه حق را به راي دهندگان بدهيم كه بدون ترديد با نيتي خالصانه آرزوي آباداني كشورشان را دارند. اما آيا تحريمكنندگان چنين نيتي ندارند و فقط راي دهندگانند كه به فكر كشورشان هستند؟
بگذاريد كمي جابجا شده و از زاويهاي ديگر به اين مبحث نگاه كنيم. بدون شك اين نظام يك نظام جمهوري و دموكرات نيست، اما يكي از ابزار آن كه انتخابات است را دارا ميباشد. ولي اگر اين نظام دموكرات نيست، چرا بايد نيازي به انتخابات داشته باشد؟
حكومتهاي توتاليتر كه معمولن يك فرد در راس امور قرار دارد به گونهاي ديكتاتورمأبانه براي حفظ حكومت خود تلاش ميكنند. آنها براي بقاي خود در مقابل ديگر كشورها و قدرتهاي جهان، نياز به تائيد شدن از سوي ملت دارند. اين حكومتها براي توجيه رفتارهاي ددمنشانه خود به ملت، بايد به دنبال ابزاري باشند كه از خود مردم منشاء ميگيرد. انتخابات يكي از ابزاريست كه به اين حكومتها در مقابل سازمانهاي جهاني كه در پي جلوگيري از خشونت بر مردم هستند، اين اجازه را ميدهد كه با تائيد مردم از خود و حكومتشان حفاظت كنند.
در ايران قدرت فقط براي يك شخص خاص نيست، علاوه بر خامنهاي سپاه كه خود نيز چند دسته است در تصميمگيريها دخالت ميكنند. اگر به كمي پيشتر برويم، ديديم كه از كانديداتوري رفسنجاني جلوگيري كردند. چرا كه منافع حكومت اقتضا ميكند كه از كساني چون رفسنجاني، به مثابه قدرت و تفكرات ملايمتر و بازتري كه دارند و برخوردار از حمايت مردم ميباشند؛ جلوگيري كنند. حتي خاتمي كه كمي داناتر بود ميدانست كه رد صلاحيت ميشود، عليرغم اسرار مردم و اصلاح طلبان وارد عرصه رقابت نشد. پس آن عدهاي كه ميتوانستند بهبودي نسبي ايجاد كنند، پيشتر از گردونه خارج شدند و كساني كه مطمئن بودند كه «نظرشان به نظر آقا نزديكتر است» از غربال شوراي نگهبان رد شدند. در اين بين شش(پنج) كانديدا تكليفشان مشخص بود و فقط دو(يك) نفر با نظراتي كه ابراز داشتند توانستند در صف اصلاح طلبان قرار گيرند.
اما نكته اين است كه مهمترين معضل جامعه كنوني ما موضوع ايران هستهاي است. اكثر مشكلات چند سال اخير ايران بخاطر هستهاي شدن آن و عواقب آن تحريم شدن و مشكلات اقتصادي و انزواي سياسي است. پس از يك دهه ادعاي هستهاي شدن به هيچ وجه نميتوان پا پس كشيد، پس بايد ادامه داد تا در مقابل خوردترين كشورهاي همسايه در موضع ضعف قرار نگيريم. به اين دليل كساني كه براي رياست جمهوري انتخاب ميشوند در اين مورد بايد «نظرشان به نظر آقا نزديكتر» باشد و كساني كه ميتوانستند اين معضل را بهبود بخشند، بايد رد صلاحيت ميشدند.
ظاهرن كه حكومت حاضر دموكرات نيست، و راي ما تاثيري در روند اصلاحات اين نظام نميتواند داشته باشد پس يا بواسطه تاثير گذار بودن و كمرنگ شدن نقش بدخواهان مملكت، بايد راي داد يا با آيندهنگري، يك نه به جمهوري اسلامي گفت. حال كه قرار است بين اين دو يكي را اتخاب كنيم بهتر است آنچه را كه بيشتر ميپسنديم در نظر گيريم.